علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

بدون عنوان

سلام گل پسر شیطون مامانی این روزها جنب وجوش و شیطنت هات انقدر زیاد شده که میتونم بگم دیگه قابل کنترل نیستی،ماشاا... انقدرم شیرین زبون شدی که نگو،وقتایی که پارک میبرمت که دیگه نگو اصلا یه جا بند نمیشی به همه چیز دوست داری دست بزنی،یع جور خاصی انگار میخای همه اش چیزای جدید کشف کنی،خدا نکنه شیلنگ پارک رو ببینی حتما باید برشداری البته بابایی اینو یادت داده،خیلی وقتا که میره تو حیاط گلها رو آب میده تو رو هم میبره با خودش و کلی آب بازی میکنی،وقتایی که توی پارک سوار تاب یا هر وسیله ای میشی دیگه پیاده نمیشی،همه ی بچه ها همه صف میکشن منتظر نوبتشون ولی تو هنوز دوست داری سوار بشی،الهی من فدای گل پسرم بشم از شیرین زبونیهات که دیگه نگو کلمه هایی که م...
14 خرداد 1395

برای معنای زندگیمون

پسر گلم ببهشید تنبلی کردم مدتیه چیزی برات ننوشتم، از کدوم کارهات برات بنویسم انقدر شبرین شدی که حد نداره،عاشق دده رفتن و دویدن و اکتشافات جدید این روزها کلمات بیشتری یاد گرفتی حالا دیگه بهتر میتونی کلماتی که میگیم اورار کنی بابابایی وقتی میاد خونه دایم کشتی میگیری،دیگه بابا و مامان رو کامل میگی و با تکرار این 2 کلمه زندگی ای به من و بابا میبخشی که نگو،خدا میدونه تو سالهایی که نیومده بودی چقدر زندگیمون سرد و سوت و کور بود ولی حالا با اومدنت گرمی خاصی به خونمون بخشیدی هفته قبل بعثت پیامبر 3 تایی رفتیم مشهد اردهال ،خیلی خوش گذشت با تو پسر نازنازی،از اونجا رفتیم کاشان و بعد قم،تو ماشین وای نمیستی یه کم که میگذره به سختی نگهت میدارم،آخه گ...
26 ارديبهشت 1395

ذوق تو برای راه رفتن

علی عزیزم این روزها که راه افتادی وتازه دنیا رو شناختی،حسابی وقتم پره ،همه اش دوست داری بیرون بری،بازی کنی،پارک بری،معمولا صبح ها که از خواب پا میشی بعد از کلی تلاش واسه صبحانه دادن بهت(آخه همچنان به سختی غذا میخوری)میبرمت بیرون ،پارک پشت خونمون،اونجا با دیدن جوجوها،و بچه ها کلی ذوق میکنی و میدوی،هنوز نمیدونی به چه چیزایی نباید دست زد،تقریبا به همه چیز دست میزنی،حتی چمن ها رو هم میذاری توی دهانت،و من دایم باید مواظب تو فسقلی باشم،تو ماشین که اصلاوای نمیستی،انقدر ورجه وورجه میکنی که نگو واقعا نگه داشتنت مشکله تو ماشین روزهام که نمیذاری هیچ کاری بکنم خونه زندگی ای دارم که نگو ،دایم گریه میکنی که کاری نکن بیا پیش من بشین،این چند روز عزیز اینج...
14 ارديبهشت 1395

واکسن یک سالگی

علی عزیرم،گل پسر مامانی،هفته پیش واست واکسن یک سالگی زدیم،روز اول چیزی نشد ،ولی یک هفته بعد تب کردی،یه کم بی حال بودی،دیروز که کامل از صبح گریه کردی و بی قرار بودی تا عصر،بازم بدغذا شدی گلم،کلی حرص خوردم تا چند تا قاشق غذا دهنت بذارم، ابن چند شب هم مشغول مهمونی رفتن عید بودیم،پریشب خونه دایی مرتضی،امشبم خونه خاله فرشته،طفلی پسرخاله مهرادم واکسن 6 ماهگیشو زده بود،اونم اصلا حال نداشت،بمیرم الهی واستون چقدر با این واکسن ها اذیت میشبد،تا یه کم جون میگیرید و سرحال میشید با این واکسن ها کلی گوشتتتونو میریزید  
20 فروردين 1395

شیطنت های گل پسرم برای غذاخوردن

علی خوسگلم،قندوعسل مامانی،این روزهای قشنگی که با تو سپری میکنیم،تو شیرینترین روزهای بهار زندگیت برای من و بابایی قشنگترین لحظه هایت واما غذاخوردن گل پسری چی بگم مامانی،که گرسنه هستی ولی غذا نمیخوری،یعنی میخوری ولی با هزار جور بازی و سرگرمی،اوایل برات سی دی حسنی رو میذاشتم و باهاش غذاتو میخوردی،بعد شد خاله شادونه،بعد عمو پورنگ،بعدشم دیگه با این چیزا غذاتو نمیخوردی،بعد از اینکارا سعی میکردم با ظرفای آشپزخونه سرگرمت کنم،اینم تا مدتی جوابگو بود،بعد ازاینا یکی از کابینتها رو خالی کردم چندتا بطری(بطری عرق نعنا،گلاب،آب)اینا رو میذاشتی داخلش و برمیداشتی و غذاتو همزمان میخوردی،ولی بعد از یه مدت دیگه اینم جوابگو نبود،یه مدتی هم میذاشتمت تو کامیونت...
14 فروردين 1395

بدون عنوان

گل پسر مامانی،این روزها انقدر شیرین شدی که حد نداره،وقتایی که میخابی خونه چقدر سوت و کوره،وقتی صدای بازی و خنده هات تو خونه میپیچه انگار زندگی رو به جریان میندازی،خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر، از کارهای جدیدت الله اکبره دستات رو بالا میبری و میاری پایین ،مبهم میگی الابر،الهی فدات بشم 6روقت اذان و نماز از تلویزیون پخش میشه با ذوق خاصی نگاه میکنی،واقعا یه فرشته ای پس فردا ولادت حضرت زهراست پارسال تولدت رو تو این روز عزیز گرفتیم انشاا... حضرت زهرا همیشه نگهدارت باشه گلم
9 فروردين 1395

تولدت مبااااااااارک

علی عزیزم امشب تولدت بود،یه جشن کوچیک واست گرفتیم با حضور آقاجونها و مامان بزرگها،چفدر ناز و آقاشدی گلم پارسال این موقع یک روزت بود حالا یک سال و بک روز امشب بابا واست،یه ماشین پلیس خوشگل و من هم به کلبه بازی واست خریدم بقیه هم واست پول کادو آوردن ایشالا 120 ساله بشی و خدا عاقبت بخیرت کنه خدارو صدهزار و میلیونها بار شکر به خاطر وجود سبزت
3 فروردين 1395

عید و تولدت مبارک گلم

سلام علی قشنگم،یک سال از بهار زندگیت گذشت و یک ساله شدی،پارسال شب دوم فروردین ساعت 12 شب به دنیااومدی، این روزها چقدر شیرین شدی؛😊😊😊 بیشتر کلماتی که میگم رو سعی میکنی تکرار کنی راستی یالاه کردن رو یاد گرفتی،بای بای هم میگی بی وی،الهی فدات بشم من نازگلم
1 فروردين 1395

غذا خوردنت

علی عزیزم مامانی خیلی دوستت داره،هرروز به عشق تو کلی پای گاز وامیستم و غذا درست میکنم ولی یه روزایی خیلی اذیت میکنی،چندروز گذشته اصلا غذا نخوردی،هرروزی که غذا نمیخوری انگار یک سال پیرتر میشم از بس حرص میخورم،آخه یک ماه و نیم اصلا وزن نگرفتی به خاطر سرما خوردگیهات ،میترسم ضعیف بشی و خدای نکرده بازم سرما بخوری این روزها هنوز داری تلاش میکنی درست راه بری،یه کم دیگه بگذره حتما میتونی محکم قدم برداری دیروز به خاطر کوفتگی لثه ات بردمن دکتر انگار خوردی زمین،جای دندون نیس بالات کوفته شده،خدارو شکر دکتر گفت مشکلی نیست .و خودش خوب میشه خدا خودش نگهدارت باشه گلم،عاقبتت  به خیر باشه عریز مامان
16 اسفند 1394

بدون عنوان

پسرگلم چیزی تاتولدیک سالگیت باقی نمونده،چقدر زود گذشت باورم نمیشه ،پارسال این موقع ها چه حالی داشتیم ،خدارو شکر که با اومدنت شب های سرد زندگی من و بابا رو گرم کردی،خدا رو شکر که چراغ خونه تاریک ما رو روشن کردی،تو زمانی اومدی که ما در اوج ناامیدی بودیم،تو واقعا هدیه خدایی پسرم،انشاا... عاقبتت به خیر باشه این روزها دیگه تواناییت برای راه رفتن بیستر شده گلم،برای راه رفتن انقدر ذوق داری که نگو،ولی نمیذاری ازت فیلم بگیرن،سریع میای سمت دوربین،موقع راه رفتن اینطوری دستات رو بالا میگیری🙌 الهی فدات بشم ،امروز یه کم آبریزش بینی داشتی امیدوارم حساسیت باشه خیلی دوستت دارم 😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙😙 ...
11 اسفند 1394