علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

ویروس کرونا

این روزها همه جا حرف این ویروسه ۳ ماهی هم تقریبا تو قرنطینه بودیم،تو و آجی هردو کلافه شدید یه وقتهایی بیرون میریم کوهی دشتی جایی که کسی نباشه،ولی پارک و جاهای شلوغ نمیتونیم بریم فعلا که وضع همینه انشاءالله به زودی ازبین بره و بتونیم راحت بیرون بریم
21 ارديبهشت 1399

حفظ سوره حمد

گل پسر مامانی قول داده سوره حمد رو حفظ کنه تا بابا براش اون بازی کامپیوتریه که دوست داره و وصل میشه به تلویزیونو بخره پسر ناز مامان قول داده دیگه نمازهاشو بخونه خودش میگه نمازهامو میخونم تا شیطون بد رو فراریش بدم هورااااااااااا
21 ارديبهشت 1399

نقشه کشیدن با آجی خوشگله

پسر عزیزم،عزیزتر از جونم این روزها خیلی بیشتر با آجی گلی بازی میکنی،همیشه هم میگی خدایا شکرت به من آجی دادی،یه وقتهایی هم به خودش میگی چقدر خوب شد که اومدی من دیگه تنها نیستم قبلا همه اش حوصله ام سر میرفت،آجی هم که نگو کلی ذوق تو رو میکنه و میخنده قربون ۲ تا فرشته کوچولوی خودم بشم الهی.... شبها با آجی نقشه میکشی تو گوشش میگی آحی نخوابی ها بیا حالا بیدار باشیم با همدیگه بازی کنیم منم میبرمش تو اتاق ولی نمیخوابه دوباره میایم بیرون بعدشم کلی بدو بدو بازی میکنیم آحی تو بغل من میخنده و قایم میشه تو هم دنبال ما میدویی فدای جفتتون بشم الهی...‌
21 ارديبهشت 1399

افتادن اولین دندون شیری گل پسرم

عزییییییییز دل مامانی امروز۵ سال و تقریبا ۲ ماهته که اولین دندون شیریت افتاد😍😍😍،ولی نمیدونم چرا اول ۲ تا اصلی های پایین رو در آوردی بعد افتاد😊،چون خیلی کوچولویی وقتی افتاده حواست نبوده فکر کنم با لقمه صبحونه خوردیش مامانی😓 مباااااااارکت باشه مامانی😚😚😚😚 انقدر ذوق کردی که نگو آخه دوست داری زودتر بزرگ شی فدات شم آقا کوچولوی مامانی انگار همین دیروز بود که تازه این دندون رو در آورده بودی اون موقع تقریبا نه ماهت بود 😘😘😘😘 زندگی منی قربونت برم الهی من...
17 ارديبهشت 1399

تولد تولد ۵ سالگی گل پسرم مباااارک هوراااااا

گل پسر مامانی تولد ۵ سالگیت مبااااااااارک از چیها برات بگم پسر قشنگم حالا که ۵ ساله شدی کلی تغییر کردی شدی یه آقای خوشگل واسه خودت ماشاالله هزار ماشالله به پسر نازم ببخشید مامانی که انقدر دیر واسه ات نوشتم آخه گل مامان الان ۵ ماه و ۲ هفته است که خدا آجی گلی نرگس خانم رو بهمون داده ،واقعا وقت نکردم بیام از پسمل و دخمل قشنگم بگم که چقدر همدیگرو دوست دارن،هر وقت میبینیش بهم میگی مامانی من خیلی آجی رو دوست دارم هر بار منو میبینه بهم میخنده،آجی هم خیلی ذوق داداش گلش رو میکنه و بهش وابسته است،اگه داداشی خونه نباشه همه اش بهونه میگیره و گریه میکنه،روزها و ماههای اول بعد از تولد نرگس نازمون یه کم سخت بهمون گذشت آخه مامان عمل سختی داشت ولی به خواس...
4 فروردين 1399

هرشب سوال تکراری از بابایی

گل پسر مامان یه سوال داره که هرشب از بابایی میپرسه،بابایی امروز که بخوابیم فردا هستی،الهی فدات بشم همیشه منتظری جمعه یا روز تعطیل باشه تا بابایی خونه باشه و کلی باهاش خوش بگذرونی،از اول صبح که تا بیدار میشی میدویی میری پیش بابا تا با هم برید نون و تخم مرغ بخرید،بعد ش بابایی برامون به سفارش علی آقا نیمرو با رب درست میکنه وکلی به گل پسرم میچسبه،بعدشم که دیگه تا شب بازی و بیرون رفتن با بابایی،دائما هم به باباش میگه بامن بازی میکنی؟بابایی هم که از خداشه و همیشه شکر خدا که به ما زندگی داده،تو خونمون جیک جیک میکنه
1 تير 1398

برداشتن کمک چرخهای دوچرخه ات

پسر خوشگلم به مامانی گفتی بابایی برام یه چرخ دیگه بخره که تند بره مال دوستان تندتر میره،منم بهت گفتم گلم واسه شما کمکی داره به خاطر همین نمیتونه تند بره اون وقت یه نگاه خوشگلی که پر از فکر بود کردی و گفتی خوب کمکیهام رو دربیاره بابایی،غروب که بابا اومد بهش گفتیم و کمکیهات رو باز کرد،واااااای که چه جیگری هستی،اولش واسه ات سخت بود ولی مثل همیشه محکم وایسادی روی هدفت،اونقدر تمرین کردی و زمین خوردی تا بلاخره یاد گرفتی حالا دیگه کاملا مسلطی ،بابایی کلی باهات تمرین کرد و دنبالت اومد تا یاد بگیری الهی من فدات بشم
1 تير 1398