علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

نبرد پسرم با یه ویروس جدید

1395/8/9 15:18
نویسنده : سمیه
107 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر مامانی الآن که برات این مطلب رو مینویسم خوا رو شکر حالت خوبه،13 مهر بود که رفتیم مشهد من و تو بابایی و عزیز همه چیز خیلی خوب بود،با هم میرفتیم حرم زیارت تو هم که عاشق بدو بدو تو حیاط کلی واسه خودت بازی میکردی،آب بازی تو حوض ،هاهان سواری (ماشینای داخل حرم)،بازی با باکس مهرهای نماز که تو حیاط بودن،خلاصه که کلی واسه خودت بازی میکردی و ما هم از دیدن خوشحالیت خوشحال بودیم،البته تو جمع شلوغ انگار زیاد راحت نبودی همه اش بغل من می اومدی،هر موقع خسته میشدی یه لحظه هم از بغلم پایین نمی اومدی همه مسیر حرم تا هتل رو تو بغل من بودی اصلا بغل بابایی یا عزیز نمیرفتی،به همین صورت گذشت تا شب آخری که میخاستیم بیایم اون شب شب ششم محرم بود بعد از نماز عشا از حرم برگشتیم هتل خاستم غذات رو بدم که یه دفعه هرچی خورده بودی بالا آوردی همه اش استفراغ،تو یه شهر غریب حتی نمیدونستیم کجا ببریمت،به بیمارستان امام رضا رفتیم اونجا بهت 2 تا آمپول دادن ولی چون پزشک اطفال نبود ترسیدیم برات بزنیم فکر کردیم شاید مسمومیت بوده این بود که برگشتیم هتل ولی بازم شیر گه خوردی بالت آوردی این بار رفتیم به یک درمانگاه اونجا یه آمپول بهت زد گفت اگه بالا آورد آمپول قبلی رو یک سومش روبزنیم خدا رو شکر تو بیمارستان امام رضا واسه ات نزدیم آخه اونجا میخاستن کامل واسه ات بزنن،تو درمانگاه 40 دقیقه ای نشستیم دیگه بالا نیاوردی خابت برده بود برگشتیم هتل ولی توی راه بازم بالا آوردی خیلی ترسیده بودیم تمام مدت تو تاکسی گریه میکردم،راننده تاکسی مارو برد بیمارستان اطفال  اونجا خیلی شلوغ بود فرستادنمون بخش اورژانس اونجا دکتر نبود اینترن بودن همشون سرگردون از این اتاق به اون اتاق تا کسی جواب مارو بده حتی بابا باهاشون دعواش شد که چرا رسیدگی نمیکنن،بلاخره یکی پیدا شد که معاینه ات کنه،گفتن جیزی نیست فرستادنمون پیش متخصص ازفال بالخره اون تشخیص داد که ویروسه یه آمپول تجویز کرد برات زدیم یک ساعتی نشستیم دیگه بالا نیاوردی،ساعت حدودای یک شب بود تمام مدت تو بغلم ناله میکردی صبح ساعت 6 باید میرفتیم فرودگاه پرواز داشتیم بلاخره ا ن شب سخت گذشت صبح اومدیم اراک،تو هواپیما باز بالا آوردی ،وقتی اومدیم اراک دیگه اسهال وتبت هم شروع شد بعد از ظهر رفتیم پیش دکتر خودت گفت ویروس باید دوره اش طی بشه،همه اش ناله میکردی و از درد به خودت میپیچیدی،هنوز حال عمومیت خوب بود ولی اسهالت شدیدتر میشد هرروز برات سرم میزدیم ولی دیگه جواب نمیداد روز چهارم دیگه خیلی بیحال شدی دیگه نه حرف میزدی نه حال حرکت کردن داشتی با گریه و اضطراب بردیمت بیمارستان و دستور بستری گرفتیم برای 2 شب بستری شدی حالت از بقیه بچه هایی که این ویروسو گرفته بودن بدتر بود تمام مدت که میدیدمت پسر شلوغ من اونطوری بیحال روی تخت افتاده مخاستم بمیرم ولی باید خودم رو کنترل میکردم به خاطر پسر نازم ،تو دوروز تقریبا 8 تا سروم گرفتی تا یه کم سرپاشدی شب اول سه تا ،انقدر بی حال بودی که حتی دکترام میترسیدن انگاردائم تشنه ات میشد ولی آب هم نمیتونستی بخوری و بالا می آوردی بعد از دو روز بلاخره از جات پاشدی ولی تو این یک هفته هم همه اش ضعف داشتی و مامانی همه تلاش خودش رو کرد تا تو دوباره انرژی ازدست رفته خودت رو پیدا کنی،الانم به خاطر ضعیف شدن بدنت 2 روزیه سرما خوردی ولی انشاا... خیلی زود خوب میشی گلم😙😙😙😙

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)