علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

گل پسر مامانی تولد ۴ سالگیت مبااااااااااارک

عزیز جونم پسر خوشگلم امروز ۴ ساله که با اومدنت بهاری دیگه به زندگی من و بابا بخشیدی،بهاری همیشگی پر از نور و انرژی و امید... پسر عزیزم قبل از به دنیا اومدنت ظلمتی بزرگ در زندگی حس میکردم ولی آمدن تو همه تاریکی های زندگیمون رو تبدیل به روشنایی و امید کرد ،خنده های تو ،بازی کردن هات عشق رو به ما فهموند،هر بار که روی پاهام میشینی توی چشمام نگاه میکنی دست مهربونت رو روی صورتم میکشی و بعد از یه بوسه ناز بهم میگی دوستت دارم انگار همه دنیا واسه من میشه،خدا همیشه حفظت کنه همیشه مواظبت باشه،همیشه در پناه خدا و در سایه امام زمان باشی راستی امروز یه تولد کوچولو با علی اصغر و سوگند واسه گل پسرم گرفتیم که کلی واسه اش خاطره شد اانشاءالله ۱۲۰ ساله بشی عز...
4 فروردين 1398

مهد قرآن رفتن پسرم

گل پسر مامانی مهد قرآن رو خیلی دوست داره،تا حالا شعر بچه شیعه رو تا امام ششم حفظ کردی،تو کلاس گل پسر من همیشه داوطلبه هربار خانم مربی چیزی میپرسه علی آقا میگه من من ،وقتی یه جلسه نریم همه دلشون واسه پسرم تنگ میشه از بس شیرینی گل من،انشاءالله همیشه موفق باشی گل نازم
15 آبان 1397

جدا خوابیدن پسر نازم

گل پسر مامانی دیگه مرد شده خودش تنها تو اتاقش میخوابه،امشب سومین شبیه که تنها تو اتاقت میخوابی،اولش با شک و تردید اتاقت رو ترک کردم ولی ماشاالله انقدر عاقل شدی که وقتی بیدار شدی چیزی نگفتی و روز دوم بهم گفتی من اصلا شب تنها خوابیدم نترسیدم،لامپها هم که خاموش بودن نترسیدم،ترس نداره که من خیلی شجاعم ،اصلان هم نمیترسم الهی مامان فدات بشه درسته که دیگه باید مستقل بشی دیگه بزرگ شدی،ولی دلم برای بغل کردنهات برای نفسهای نازو گرمت که شبها به صورتم میخورد تنگ میشه،خدا میدونه که اگه فکر نمیکردم شخصیتت خراب میشه بازم می اومدم تو اتاقت پیشت میخوابیدم ولی دیگه باید مرد بشی،الآن حس همون روزهایی رو دارم که تازه از شیر گرفتمت ولی اونم لازم بود،همینطوری که ...
15 آبان 1397

قایم کردن وسیله ها

گل پسمل مامانی خیلی ناقلاست،کلی سربه سر باباییش میذاره بابایی هم کلی کیف میکنه ،هر چیزی که بابایی بهش نیاز داره میبره قایم میکنه پشت چرخش،مهر نماز،خودکار...کلی باید دنبال وسایل باباش بگردیم ،ولی دیگه دست پسرمو خوندیم،انقدر باحال قایمشون میکنی،خیلی یواش برشون میداری میذاری پشت چرخت،بعدشم یه جوری تابلو به من و بابایی نگاه میکنی که یعنی قایمشون کردم دورت بگردم الهی فدای همه ی بازیگوشیهای دوست داشتنیت بشم من 😘😘😘😘😘😘😘
27 مرداد 1397

اولین خرید پسرم

گل پسر مامانی دیگه مرد شده خودش خواست بره خرید،وقتی با بابایی رفتی بستنی بخری به باباگفتی بذار خودم بخرم پول گرفتی از بابایی بعد خودت رفتی بستنی برداشتی و پولشو دادی به فروشنده و اومدی فداااااااااش بشم الهی،اولین خرید پسرم بهمون نشون داد که چقدر مرد شدی ،دیگه بزرگ شده گل پسرم
22 مرداد 1397

پسرم ۳ سال و هفت ماهگیش

عزیزجون مامان میدونم که خیلی خیلی دیر اومدم واسه ات بنویسم شاید کم لطفی باشه که همه اشو بخوام گردن گل پسرم بندازم هرچند که وقت سرخاروندن واسه ام نذاشتی ماشاءالله دیگه واسه خودت مردی شدی،حرف زدنت خیلی کامل تر شده،بازی هات خیلی بیشتر و متفاوت تر شده،تقریبا همه چیز یادت میمونه ک در مورد همه چیز حرف میزنی و در مورد همه چیز ازمون میپرسی بابایی برات ۲ ماهه یه دوچرخه خوشگل سبز خریده خیلی دوستش داری ؟روزهای اول که همه اش بیرون بودیم و باهاش بازی میکردی تا اینکه واسه ات یه کم عادی تر شد پسر گلم عاشق کتاب خوندنه هربار بیرون میریم حتما به مامانی میگه برام قصته بخر فدات بشم الهی من کتاب ها رو کافیه یک با برات بخونم بعد از اون دیگه خودت یاد میگیری و از...
14 مرداد 1397

تولد تولد تولد ۳ سالگیت مبااااااااارک

گل پسر مامانی تاج سر مامانی تولدت مبارک امسال ۳ سالت پر شد با دوران بارداری ۳ سال و ۹ ماهه که با مایی و همه زندگی ما شدی خدا رو صدهزارهزار.... مرتبه شکر که بعد از تحمل اون همه رنج و سختی تو رو به ما بخشید و رنگ دیگه ای به زندگی ما داد ببخش که دیر این مطلب رو نوشتم تولدت ۲ فروردین ماهه ولی امسال چون ما با گل پسرم رفتیم مسافرت شمال نشد زودتر بنویسم راستی امسال اولین باری بود که با پسر نازم رفتین شمال،کلی آب بازی کردی سوار قایق شدیم،بابایی کنار ساحل سوار اسب شدی،با شن های کنار ساحل یه قلعه کوچولو با بابایی درست کردی،با صدف ها کلی بازی کردی الهی فدات بشم چقدر خوشحال بودی قربوووووووووونت
8 فروردين 1397

میخوام برم با دوستام بازی کنم

گل پسر مامانی جمله ای که اینروزها زیاد میگی میخوام برم با دوستام بازی کنم،هربار میریم پارک با کلی ذوق پیش بچه ها میری وقتی باهاشون دوست میشی به اسم صداشون نمیکنی مثلا میگی دوستم بیا سرسره بازی کنیم دوستم بریم توپ بازی فدای شیرین زبونی های گل پسرم بشم من الهی امروزم تو پارک خیلی بازی کردی الآنم خیلی خسته ای لالا کردی فدای چشمات بشم من الهی
18 اسفند 1396

اذان خوندن پسرم

علی گلم عشق مامان بابا،خیلی شیرینی،صندلی آبی کوچیکه ات رو میذاری روی دسته مبل ها که بالا باشه بعد میشینی و بلند اذان میخونی،یه کتاب ارتباط با خدا هم داریم که میگی این قرقان منه،اذان خوندنت که نگو خیلی قشنگه،به منم میگی من اذان میخونم تو نمازتو بخون،تموم مدت نماز خوندن من واسه ام اذان میگی،یه وقتایی هم میگی نمازمو نخوندم مهر میذاری میخونی بعدشم به قول خودت قرقانت رو میاری و میخونی الهی مامان فدات بشه گل پسری
16 اسفند 1396