علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 29 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

نقشه کشیدن با آجی خوشگله

پسر عزیزم،عزیزتر از جونم این روزها خیلی بیشتر با آجی گلی بازی میکنی،همیشه هم میگی خدایا شکرت به من آجی دادی،یه وقتهایی هم به خودش میگی چقدر خوب شد که اومدی من دیگه تنها نیستم قبلا همه اش حوصله ام سر میرفت،آجی هم که نگو کلی ذوق تو رو میکنه و میخنده قربون ۲ تا فرشته کوچولوی خودم بشم الهی.... شبها با آجی نقشه میکشی تو گوشش میگی آحی نخوابی ها بیا حالا بیدار باشیم با همدیگه بازی کنیم منم میبرمش تو اتاق ولی نمیخوابه دوباره میایم بیرون بعدشم کلی بدو بدو بازی میکنیم آحی تو بغل من میخنده و قایم میشه تو هم دنبال ما میدویی فدای جفتتون بشم الهی...‌
21 ارديبهشت 1399

افتادن اولین دندون شیری گل پسرم

عزییییییییز دل مامانی امروز۵ سال و تقریبا ۲ ماهته که اولین دندون شیریت افتاد😍😍😍،ولی نمیدونم چرا اول ۲ تا اصلی های پایین رو در آوردی بعد افتاد😊،چون خیلی کوچولویی وقتی افتاده حواست نبوده فکر کنم با لقمه صبحونه خوردیش مامانی😓 مباااااااارکت باشه مامانی😚😚😚😚 انقدر ذوق کردی که نگو آخه دوست داری زودتر بزرگ شی فدات شم آقا کوچولوی مامانی انگار همین دیروز بود که تازه این دندون رو در آورده بودی اون موقع تقریبا نه ماهت بود 😘😘😘😘 زندگی منی قربونت برم الهی من...
17 ارديبهشت 1399

تولد تولد ۵ سالگی گل پسرم مباااارک هوراااااا

گل پسر مامانی تولد ۵ سالگیت مبااااااااارک از چیها برات بگم پسر قشنگم حالا که ۵ ساله شدی کلی تغییر کردی شدی یه آقای خوشگل واسه خودت ماشاالله هزار ماشالله به پسر نازم ببخشید مامانی که انقدر دیر واسه ات نوشتم آخه گل مامان الان ۵ ماه و ۲ هفته است که خدا آجی گلی نرگس خانم رو بهمون داده ،واقعا وقت نکردم بیام از پسمل و دخمل قشنگم بگم که چقدر همدیگرو دوست دارن،هر وقت میبینیش بهم میگی مامانی من خیلی آجی رو دوست دارم هر بار منو میبینه بهم میخنده،آجی هم خیلی ذوق داداش گلش رو میکنه و بهش وابسته است،اگه داداشی خونه نباشه همه اش بهونه میگیره و گریه میکنه،روزها و ماههای اول بعد از تولد نرگس نازمون یه کم سخت بهمون گذشت آخه مامان عمل سختی داشت ولی به خواس...
4 فروردين 1399

هرشب سوال تکراری از بابایی

گل پسر مامان یه سوال داره که هرشب از بابایی میپرسه،بابایی امروز که بخوابیم فردا هستی،الهی فدات بشم همیشه منتظری جمعه یا روز تعطیل باشه تا بابایی خونه باشه و کلی باهاش خوش بگذرونی،از اول صبح که تا بیدار میشی میدویی میری پیش بابا تا با هم برید نون و تخم مرغ بخرید،بعد ش بابایی برامون به سفارش علی آقا نیمرو با رب درست میکنه وکلی به گل پسرم میچسبه،بعدشم که دیگه تا شب بازی و بیرون رفتن با بابایی،دائما هم به باباش میگه بامن بازی میکنی؟بابایی هم که از خداشه و همیشه شکر خدا که به ما زندگی داده،تو خونمون جیک جیک میکنه
1 تير 1398

برداشتن کمک چرخهای دوچرخه ات

پسر خوشگلم به مامانی گفتی بابایی برام یه چرخ دیگه بخره که تند بره مال دوستان تندتر میره،منم بهت گفتم گلم واسه شما کمکی داره به خاطر همین نمیتونه تند بره اون وقت یه نگاه خوشگلی که پر از فکر بود کردی و گفتی خوب کمکیهام رو دربیاره بابایی،غروب که بابا اومد بهش گفتیم و کمکیهات رو باز کرد،واااااای که چه جیگری هستی،اولش واسه ات سخت بود ولی مثل همیشه محکم وایسادی روی هدفت،اونقدر تمرین کردی و زمین خوردی تا بلاخره یاد گرفتی حالا دیگه کاملا مسلطی ،بابایی کلی باهات تمرین کرد و دنبالت اومد تا یاد بگیری الهی من فدات بشم
1 تير 1398

ثبت نام پسرم در کلاس خلاقیت

برای پسر عزیزتر از جونم مینویسم،جون دل مامانی جدیدا اسمت رو نوشتم کلاس خلاقیت،از روحیه ات کاملا مشخصه خیلی کلاست رو دوست داری،از وقتی کلاس میری وابستگیت کمتر شده،قبل از این هیچ وقت ازم جدا نشده بودی جلسه اول واقعا برای من و بابایی سخت بود شاید هم ما بیشتر بهت وابسته بودیم،از وقتی کلاس میری با دقت بیشتزی به دنیای اطرافت نگاه میکنی،تو بازی با وسیله هات واقعا چیزیهای جدیدی رو کشف میکنی خوشحالم چون حس میکنم بزرگتر شدی،یک روز در میون من و بابایی با هم دیگه میرسونیمت کلاس و یک ساعت و نیم بعد دنبالت میایم انگار هیجان ما هم زیاده ،کارها و نقاشی هات رو خیلی دوست داری همه رو روی دیوار اتاقت چسبوندم الهی که فدات
1 تير 1398

فردا بریم اچوآ(موجود خیالی پسرم)

گل پسر مامانی یکی از شیرین زبونیهات همینه که یه جور با مزه ای میگی فردا بریم اچوآ،اچوآ موجود خیالی گل پسر منه،میگی اچوآ برو ،اچوآ بیاو... هرموقعی هم که میخوای خودتو واسه ام لوس کنی میگی اچوآ بخوریم؟ فدات بشم علی هر موقع میای تو بغلم بهت میگم خوشگل مامان کیه میگی علی آقا،زندگی مامانش کیه میگی علی آقا،جیگر مامانش کیه میگی علی آقا منم میگم علی آقای زندگی،علی آقای قشنگی،علی آقای جیگرم ،علی آقای طلایی بابایی هم که از کوچیکیهات همیشه واسه ات میخونه شکر خدا پسر داده عسل داده زندگی داده خدا به ما همه چی داده ،قشنگی داده،بعدشم میگه خدایا شکرت و میبوسه ات
17 فروردين 1398

گل پسر مامانی اومده مشهد زیارتت قبول

قند عسلم سلام،دیروز اومدیم مشهد اول اینکه به خاطر گل پسری چون خیلی دوست داشت سوار قطار بشه با قطار اومدیم،کلی تو قطار ذوق کردی الهی فداااات بشم،از دیروزم که اومدیم زیاد بیرون میریم ،حرم که میریم خیلی دوست داری،همه اش میگی من میخوام بیام رو شونه هات بابا،بنده خدا بابایی هم شما رو دائم رو شونه اش میگیره و خدا رو شکر میکنه و میگه خدایا شکر که به ما زندگی دادی،خدایا شکر که به ما قشنگی دادی(البته اینا رو همیشه میگه)و کلی هم خودش لذت میبره،الانم که برات مینویسم بابابایی رفتید شهربازی (َشهربازی رفتن یکی از برنلمه های مهم پسرمه)من نیومدم یه کم کمردرد دارم آخه خدا بخواد یه خواهر یا برادر میخواد به گل پسرمون بده، انشاءالله امام رضا خودش نگهدار همه ب...
10 فروردين 1398

پسر گلم واسه عیدش کت شلوار خریده

قربوووونت بشم الهی ،امسال تازه متوجه شدی که عید چی هست و چجوریه،کلی ذوق لباسها و کفشهای جدیدت رو داشتی ،به گل پسملم قول داده بودم کت بخرم واسه اش،کلی ذوق پوشیدنش رو داشتی فدات بشم الهی،انشاءالله کت شلوار دامادیت رو بپوشی عزی جون مامان ،من و بابایی که کلی ذوقت رو کردیم انشاءالله همیشه سالم باشی و در پناه امام زمان
4 فروردين 1398